يك شبي....


پاییزانه

شعر و ادبیات

 

يك شبي مجنون نمازش را شكست/ بي وضو در كوچه ليلا شكست

عشق آن شب مست مستش كرده بود/ فارغ از جام الستش كرده بود

سجده اي زد بر لب درگاه او/ پر ز ليلا شد دل پر آه او

گفت يا رب از چه خوارم كرده اي/ بر صليب عشق دارم كرده اي

جام ليلا به دستم داده اي/ وند اين بازي شكستم داده اي

نشتر عشق به جانم مي زني/ دردم از ليلاست آنم مي زني

خسته ام زين عشق، دل خونم مكن/ من كه مجنون تو مجنونم مكن

مرد اين بازيچه ديگر نيستم/ اين تو و ليلاي تو... من نيستم

گفت: اي ديوانه ليلايت منم/ در رگ پيدا و پنهانت منم

سالها با جور ليلا ساختي/ من كنارت بودم و نشناختي

عشق ليلا در دلت انداختم/ صد قمار عشق يكجا باختم

كردمت آواره صحرا نشد/ گفتم عاقل مي شوي اما نشد

سوختم در حسرت يك يا ربت/ غير ليلا بر نيامد از لبت

روز و شب او را صدا كردي ولي/ ديدم امشب با مني گفتم بلي

مطمئن بودم به من سر مي زني/ در حريم خانه ام در مي زني

حال اين ليلا كه خوارت كرده بود/ درس عشقش بي قرارت كرده بود

مرد راهش باش تا شاهت كنم/ صد چو ليلا كشته در راهت كنم


نظرات شما عزیزان:

سيده شهلا
ساعت13:01---21 آبان 1391
آفرين و خسته نباشي

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:,ساعت 8:23 توسط راضیه سادات پیام| |


Power By: LoxBlog.Com